"پسرتهروني" و بار ديگر محمدرضا شريفي نيا در یک شبه کمدی سخیف: آن كه گفت آري و آن كه گفت نه
این مطلب در هیچ نشریه ای به چاپ نرسید
تاریخ نگارش: بهمن ماه 1388
  [ PDF فایل ]  
     
 
این یادداشت برای ستون چندین ساله ام با عنوان "ميكروسكوپ خصوصي من" (ستونی که گاه در روزنامۀشرق و گاه در اعتماد چاپ شده) همزمان با اکران فیلم "پسرتهرونی" نوشته شد؛ اما هیچ روزنامه ای حاضر به چاپ آن نشد، با این که جز بررسی وجوه سینمایی کار بازیگری و casting محمدرضا شریفی نیا، به هیچ حاشیه و پیرایۀ سیاسی کاری نداشت!
*
*
هرگز از خود پرسيده‌ايد تكرارشونده ترين چهرۀ حاضر در تصاوير فيلم‌هاي متمايل به ابتذال و سخافت در سينماي ايران از آنِ كيست؟ با وجود رقبايي چون جواد رضويان، مجيد صالحي، امين حيايي، شقايق فراهاني و اين اواخر، احمد پورمخبر، اين ركورد در كمال تأسف متعلق به محمدرضا شريفي‌نياست. و آخرين جلوۀ اين همكاري تنگاتنگ ميان او و همۀ پيشتازان سينماي مشابه آن چه در دوران پيش از انقلاب داشتيم و بيهوده مي‌پنداشتيم ديگر از سخافت آن لودگي‌ها و آلودگي‌ها –اولي در شبه‌كمدي‌ها و دومي در ملودرام‌ها و تين‌ايجري‌هاي فيلمفارسي‌وار- رهايي يافته‌ايم، با نام بس متين و موقر «پسرتهروني» هنوز بر پردۀ سينماهاي كشور است. آن «تأسف»ي كه گفتم، البته به حال خود او يا حتي به حال و روز اين سينما نيست. بلكه به حال اين خيل پرشمار و كم‌امكاناتي است كه براي فرونشاندن عطش «هنرپيشه شدن»، اين تشنگي همگاني بيش از هفتاد درصد مردم كشور ما، دستي به دامان پهناور او مي‌افكنند. تصورش را بكنيد، آن كس كه به casting و تشخيص او تكيه مي‌كند و به اين نمي‌انديشد كه بازيگر «پسرتهروني» و «اخراجي‌ها» و «مهمان» و «نصف مال من، نصف مال تو» و «محاكمه» و «گيس‌بريده» و «خواستگار محترم» و «سيزده گربه روي شيرواني» اگر نقش داراي جاي كار را از نقش تهي و بي‌مايه و علي‌السويه، يا فيلم و فيلمنامۀ مؤثر و كارآمد را از متن و كار ضعيف و سطح پايين و بي‌رمق بازمي شناخت، در اين فضاها و فيلم‌ها ظاهر نمي‌شد، تا چه حد سادگي مي‌كند كه دل به چنين اعتمادي مي‌بندد. يا آن كس كه با افتخار به ورودش به عالم سينما و بازيگري با وساطت و توصيه و كشف و معرفي او اشاره مي‌كند، تا چه حد به اين معصوميت دچار است كه نداند هر شهرتي مايۀ مباهات نيست؛ و نداند آن جمله، فقط ديالوگ گذراي «سلطان صاحبقران» مرحوم حاتمي بود كه مي گفت «بدنامي بهتر از گمنامي است». وگرنه، به هر بهايي و با هر كار و تصميم و حركتي، از گمنامي به درآمدن، نه تنها به‌خطا، بلكه به منزلۀ خدشه‌داركردن مفهوم كلي شهرت و محبوبيت هنرمندانه است. وقتي براي بازيگري با سابقه و گذشتۀ مشاركت در برخي از بهترين ساخته‌هاي داريوش مهرجويي و داود ميرباقري، ميان كمدي سنجيده و سرشار از ايده فيلم «مكس» با شكلك‌هاي بي‌لطف و بي‌نمك «عروس خوش قدم» و «اخراجي‌ها2» تفاوتي در كار نيست، وقتي درام اجتماعي پيچيده‌يي چون «دايره زنگي» و ملودرام‌هاي جوانانه سطحي و رقيقي چون «خاكستري» و «مونس» و «الهۀ زيگورات» براي او تفاوتي ندارند و در تمام‌شان ظاهر مي‌شود، چگونه مي‌توان توقع داشت به اين همه جوان كه مشتاق حضور بامعنا و اثرگذار و جذاب در فيلم‌هاي بامعنا و اثرگذار و جذاب هستند، راه و چاه نشان دهد؟ و چگونه مي‌توان كار و كاراكتر «راهنما» را در هيأت آدمي كه راه را به خودش هم درست نمي‌نماياند، پيدا و باور و قبول كرد؟
چند سال پيش يك بار در يكي از دوره‌هاي جشن دنياي تصوير كه جلسات داوري‌‌اش و جزئيات تحليلي مطرح در هر يك از آنها، احياناً با زمان جلسات داوري دو سه سال جشنواره فجر برابري مي‌كرد، يكي از دو جايزه بازيگري سال را به اجراي او در فيلم «دنيا» ساختۀ منوچهر مصيري داديم (عنوان درست مطلب امير قادري دربارۀ اين فيلم متوسط، همواره خاطرم مي‌ماند: «وقتي كه فيلمنامه از فيلم مهم‌تر است»). آن جا بحث بر سر اين بود كه شريفي‌نيا الگوي بازي به نقش حاجيِ افتاده در ورطۀ عشق پيرانه‌سري را با تمامي اوضاعي كه دچارش مي‌شود (از تراشيدن ريش تا نرمش و دويدن و خرج و غيره) به طور كامل از بازي داريوش ارجمند در تك سكانس حضورش به نقش حاج نقدي در فيلم «سگ‌كشي» بهرام بيضايي برگرفته است. همان حالت نگاه، همان نوع لبخندهاي همراه با چشم‌چراني، همان مكث‌ها، همان تضاد بين انگيزه‌هاي جسماني و تعابير و اصطلاحات مردي ظاهرالصلاح و حتي عين همان ديالوگ و لحن «تبارك ا.. احسن الخالقين» كه بعد از نخستين ديدار زن به كار مي‌برد؛ اما مي‌گفتيم آن جا فقط رگۀ طنز خفيفي در بازي ارجمند جاري بوده و اين جا شريفي‌نيا آن را به وسعت يك نقش درگير كمدي موقعيت، به طور كامل بسط داده است. حالا هم نمي‌خواهم بگويم چنين نيست. اما چون آن تنها جايزه‌اي است كه شريفي‌نيا تاكنون در يك مراسم سينمايي دريافت كرده، اين جا و بعد از اين چند سال، من يكي به سهم خودم و با عرض معذرت و ندامت، مي‌خواهم آن يك رأيي را كه در كنار ساير دوستانم در هيأت داوري مراسم اهداي تنديس حافظ به بازي او دادم، پس بگيرم. حالا به اين اطمينان رسيده‌ام كه آن كارش، نتيجۀ شناخت قالب كمدي به عنوان يكي از جدي‌ترين مديوم‌هاي كار هنري نبوده؛ چه، چنين اگر بود، ادامۀ آن مسير به شبه‌كمدي‌هايي كه امروز با حضور و تصوير او مي‌بينيم، نمي‌انجاميد. هميشه گفته‌ام بخش مهمي از كارنامۀ هر بازيگر را آن كارهايي كه نمي‌پذيرد و در آنها حاضر نمي‌شود، تشكيل مي‌دهد. از اين بابت، شريفي نيا كه ظاهراً به هيچ نقش و كاري در هر سطحي «نه» نمي‌گويد، سرنوشتي قابل پيش‌بيني در تاريخ هنرهاي نمايشي ما خواهد داشت.
 
     
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
الف . ب . پ . ت . ث . ج . چ . ح . خ . د . ذ . ر . ز . ژ . س . ش . ص . ض . ط . ظ . ع . غ . ف . ق . ک . گ . ل . م . ن . و . ه . ی
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768