محسن تنابنده در "زمانی برای دوست داشتن": عقب گرد تمام عیار
مجله 24
فروردین ماه 1391
  [ PDF فایل ]  
     
 
شاید برای توجیه نقش آفرینی همراه با پسرفت همه جانبۀ محسن تنابنده در فیلم «زمانی برای دوست داشتن» که می توانست یک «فیلم داستانی» مرسوم و نصیحتگر و ترحم انگیز و کم رمق دهۀ شصتی با زمانی زیر یک ساعت برای پخش در دل برنامۀ کودک تلویزیون باشد تا به بیننده ها یاد بدهد که بچه های معلول را مسخره نکنند (!)، بتوان گفت که او در چنین فیلم بی منطق و بی اثری، چه معجزه ای می توانست بکند؟ در فیلمی که نقش او یعنی پدر خانواده که نامش محسن است، در نور و هوای روز از در خانه بیرون می آید و چند ثانیه بعد در نور و فضای شب همسرش پری (نگین صدق گویا) را در خیابان پیدا می کند؛ در فیلمی که محسن موهای سیاه و صورت اصلاح کرده دارد و ناگهان بدون تغییر سن و سال دو فرزند و همسرش، گریم او از یک سکانس به سر کچل و سبیل تبدیل می شود؛ در فیلمی که «راکورد» و تداوم منطقی نماها و روایت به شکلی تعجب آور از اختیار کارگردانی که زمانی فیلم متناسب «کلید» را با فیلمنامه و تدوین عباس کیارستمی ساخته بود، کاملاً خارج می شود، چه کاری از بازیگر ساخته است؟ وقتی نگاه فیلم به دو بچۀ یکی سالم و دیگری معلول یک خانواده این است که طبق کلیشه های ماقبل تاریخ، بچۀ سالم مدام بدی و پرخاش و تنگ نظری می کند و آن یکی فرشته است و این همه رنج و انزوا هیچ لکۀ کوچکی هم بر آسمان سپید و لایتناهی روان آرام او به جا نگذاشته، یا صحنه پردازی اش در حدی است که بچه های کوچه حین یک دعوای قرون وسطایی ده نفر به یک نفر، بچۀ سالم (افشین) را می زنند و بچۀ معلول (بابک) در دفاع از او وارد معرکه می شود و بعد از آن که کتک مفصلی خورد، بچه ها می گویند ما نفهمیدیم افشین رفته و تو زیر دست و پای ما هستی، دیگر چه توقعی می توان از بازیگر فیلم داشت؟
اما معتقدم این نوع نگاه مانند اغلب انتخاب ها و تصمیم های نادرستی که بازیگران دارند، نمی تواند تنابنده را به خصوص در آن مرحله از کارش که این فیلم ساخته شد( سال 1386 یعنی همان سالی که تنابنده برای بازی به نقش یک روحانی متفاوت در فیلم «استشهادی برای خدا» سیمرغ بلورین بازیگر مرد نقش مکمل جشنواره را گرفت و به عنوان فیلمنامه نویسی تازه کار اما خوش فکر مطرح بود)، تبرئه کند. وقتی بازیگری نقشی را می پذیرد، بخش عمده ای از احتمالات بد درآمدن دفیلم را به جان خریده است. اما وقتی فیلم با چنین بی منطقی هایی ساخته می شود، دیگر حضور بازیگر به مثابۀ شریک جرم اصلی، توجیه ناپذیر به نظر می رسد. در فیلمی که اگر می خواستم حس واقعی تعجب ناشی از بی ربطی اش را منتقل کنم، باید تمامی این یادداشت را از علامت تعجب های مکرر می انباشتم، لحظۀ خوب گریۀ تنابنده با نگاه به بابک در آینۀ ماشین یا بازی او در دقایق استیصال در برابر خان عمو و زن عمو، کوچک ترین امتیازی به همراه نخواهد داشت. چون مبنای اصلی یعنی این که پدری در عین رفتار و شخصیت کاملاً طبیعی، روشی تا این حد غیرطبیعی برای نگهداری فرزند معلول خود داشته باشد (روشی که به اندازۀ ماجاری محوری فیلم «سیب» سمیرا مخملباف بدوی و غیرانسانی است؛ اما فروزش آن را در خانواده ای امروزی و معمول و سالم و سلامت تصویر می کند!) به کلی زیر سؤال است و نمی شود گفت بازیگر از این مبنای پا در هوای محض، بی خبر بوده و جلوی دوربین رفته است!
 
     
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
الف . ب . پ . ت . ث . ج . چ . ح . خ . د . ذ . ر . ز . ژ . س . ش . ص . ض . ط . ظ . ع . غ . ف . ق . ک . گ . ل . م . ن . و . ه . ی
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768