لیتل میس سانشاین/ دوشیزه سانشاین کوچولو/ دیتن و فریس: با لحنی سرخوشانه، دربارۀ افسردگی
روزنامه اعتماد
1388
  [ PDF فایل ]  
     
 
به دلایلی که هم شخصی و سلیقه ای است و هم به دلزدگی از تکرار در فیلم های مدعی روشنفکری بر می گردد، اساساً از تأکید و تمرکز فیلم بر «افسردگی» و آدم های درب و داغان، به شدت رویگردان شده ام (مثلاً از خیلی فیلم های جیم جارموش یا از فیلم سطحی گمشده در ترجمه). اما با این وجود، این آمادگی را دارم که فیلمی با همین مضمون و حال و هوا، با ساختار یا مسیر داستانی بدیع و سنجیده اش، محکم بزند توی گوشم و از پیش فرضی که در ذهن داشتم، منصرفم کند. گاه این اتفاق با چیدن اجزا و آدم های خاص و برخوردهای بین آنها به شکلی که پیشتر مشابه اش را ندیده ایم، روی می دهد (مثل فیلم مأیوس ولی درخشان هواشناس ساختۀ گور وربینسکی) و گاه با انتخاب ساختاری آگاهانه ای که لحن سرخوش و شنگولی را برای روایت داستان زندگی چند آدم درب و داغان به کار می گیرد (مثل فیلم مؤثر وقتی مردی به جنگل می افتد ساختۀ مارک اسلینگر که در جشنواره برلین 2007، به شدت مورد بی توجهی کج فهمانۀ ناقدان و داوران قرار گرفت).
به نظرم فیلم خوش فکر دوشیزه سان شاین کوچولو هر دوی این ویژگی ها را دارد. هم خود آدم ها و برخوردهایشان به قدر کافی جالب و خاص و درگیر کننده اند (از پسر نوجوانی که با عشق به نیچه و مدرسۀ خلبانی، روزۀ سکوت می گیرد و با فهمیدن این که کوررنگی دارد و نمی تواند خلبان شود، با فریاد «کثافت! کثافت!»، روزه اش را می شکند تا پدری که از این تئوریسین های «موفقیت در 9 گام» است ولی خودش خانواده ای فروپاشیده و کاری در آستانۀ ورشکستگی دارد!) و هم لحن بسیار سرخوشی را برای بازگویی داستان دردسرها و ویرانی های همین جمع افسردگان حسرت زده انتخاب کرده است. از بین عناصری که پدیدۀ ظاهراً مبهم ولی بسیار مهم «لحن» را در فیلم ها می سازند، تقریباً تمام شان در این فیلم به این هدف چیده شده اند که بر خلاف اتفاقات و شخصیت ها و شرایط غم انگیزشان، لحن روایت را حتی به نوع خاصی از کمدی موقعیت نزدیک کنند: موسیقی متن، به شدت از جدی گرفتن غم های آدم ها فاصله می گیرد و با مسیر و «عزم» سفر، به شکلی گاه شوخ و شنگ و گاه حتی پرشور و سرشار از انگیزه، همراهی می کند. دکوپاژ و حرکات سریع دوربین سیال فیلم، مانع از مکث روی موقعیت هر آدم افسردۀ داستان می شود و باز این تحرک و پویایی، وقتی در سبک بصری فیلم (به خصوص در بخش عمدۀ ماجرا که مسیر سفر است) به کار می رود، بر مضمون زوال و شکست، چیره می شود. حتی بازی ها و طراحی فیلم هم از کار با رنگ های تند و پرشمار تا آن دیوارکوب قدی که فقط صورت و سبیل نیچه را در بر می گیرد تا بازی بازیگران (به ویژه پل دانو به نقش دواین، پسر نوجوان خانواده و استیو کارل به نقش دایی تازه خودکشی کرده که قبلاً هم در فیلم مجرد چهل ساله، بازی درخشانی از او دیده بودیم)، همه چیز لحن سرخوش را به داستان ویرانی اضافه می کند تا ترکیب بدیعی شکل بگیرد.
اما نکتۀ اساسی این است که تمام اینها را زن و شوهر سازندۀ فیلم، به عنوان عناصر صرف مرحلۀ کارگردانی، به آن نیفزوده اند و خود فیلمنامه با نگرش و شوخی پردازی و موقعیت های جدی خاصی که خلق کرده، این ساختار و لحن متعاقب آن را طلب می کند. فیلمنامه نویس فیلم، مایکل آرنت که در نخستین تجربه اش، اسکار فیلمنامۀ تألیفی را به دست آورد، بیش از هر ویژگی دیگر، در کار و انتخاب هایش «هوش» به خرج داده و به گمانم یکی از رویکردهای اهدای جایزۀ فیلمنامۀ تألیفی می تواند همین پوئن دادن به میزان و جلوه های هوشمندی نویسنده باشد. ضمن این که دادن اسکار بازیگر مرد مکمل به آلن آرکین برای نقش جذاب و طنازانۀ پدربزرگ، در شرایطی که این شخصیت در حوالی دقیقه 45 فیلم از دنیا می رود، تصمیم جسورانه ای بوده که البته به نظر می رسد بیشتر بابت کم توجهی همیشگی آکادمی به بازی های خوب آرکین و برای جبران مافات، در فهرست برگزيدگان اسکار آن سال جای گرفته باشد.
 
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
الف . ب . پ . ت . ث . ج . چ . ح . خ . د . ذ . ر . ز . ژ . س . ش . ص . ض . ط . ظ . ع . غ . ف . ق . ک . گ . ل . م . ن . و . ه . ی
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768