گفت و گو با بهمن فرمان آرا دربارۀ روابط بین نسل جوان و نسل های قبلی در «خاک-آشنا»: گریه بر کسی که نمی شناسیم
ماهنامه مردم و جامعه (وَ)
فروردین ماه 1390
  [ PDF فایل ]  
     
 
* در فيلم‌هاي قبلي شما رابطه نسل‌هاي مختلف در فرع و حاشيه بود، اما در فيلم «خاك آشنا» رابطه مام‌نامدار (رضا كيانيان) و بابك (بابك حميديان)‌ بسيار محوري‌تر است. نكته جالب براي من اين بود كه در رابطه با نسل جوان‌تر رفتارشناسي جزييات پردازانه‌اي انجام داده بوديد. نسلي كه حتي نسبت به دايي كه قبلاً صميميتي بينشان وجود داشته، بسيار ديرجوش است و به شدت همه چيز را در خودش نگه مي‌دارد. تا جايي كه شايد تصور كنيم حرف و دغدغه‌اي ندارد. اين ديد جزييات پردازانه به نظرم مستلزم گذراندن وقت با اين نسل بوده است. جوان‌هايي كه حتي گشت و گذارها و پرسه‌زني‌هاي‌شان در سطح شهر يا شمال و دبي براي خودشان ماوا و تكيه‌گاهي نيست، پسري كه به نظر مي‌رسد تعداد زيادي دوست اكيپي دارد به محض ديدن دختري كه نشاني از زيبايي اصيل دارد دلش را مي‌بازد. راجع به اين نگاه و چگونگي اين شناخت در طول نوشتن فيلم‌نامه بگوييد؟
- شانس مهمي كه در زندگي داشته‌ام لِم برقرار كردن ارتباط با نسل جوان‌تر بود. چه وقتي تدريس مي‌كردم و چه در فاميل و بين آشنايان موقع پيش آمدن گرفتاري با بچه‌ها، من واسطه‌اي بودم بين دو نسل. حتي در آمريكا و نسبت به دوستان پسرم هم همين‌طور بود.
دوستان پسرم به خانه ما مي‌آمدند و قرار نبود كه پدرشان بفهمد كه اينجا هستند. اما من مي‌گفتم كه بايد به پدرش تلفن كنم. چون اگر تو به جاي دوستت بودي و شب به خانه نمي‌آمدي من ديوانه مي‌شدم. بنابراين من بايد به پدرش بگويم كه پسرت اينجاست، ولي جاي امني است.
اين شانس باعث شده كه دوستان جوان زيادي داشته باشم و واسطه‌اي بين دو نسل اطرافم باشم بنابراين تحقيق به قصد فيلم انجام نداده‌ام اما مجموعه ارتباط‌هايي داشته‌ام كه اين اطلاعات را به من داده است. نكته مهمي كه در فيلم مي‌خواستم به آن اشاره كنم اين بود كه اين نسل تكيه‌گاه ندارد، پدر و مادر هردو كار مي‌كنند و به بچه‌ها كاري ندارند اين نسل مهم‌ترين چيزي را كه ما و نسل قبل از ما داشت، ندارد. اميد از اين نسل گرفته شده است اينها با هوشند و با ضرب و تقسيم كوچكي مي‌فهمند كه با اين درآمد و تورم تا 40 سال ديگر هم نمي‌توانند يك آپارتمان 60 متري بخرند. به همين دليل حتي مملكت هم برايشان مهم نيست اينكه تخت جمشيد چه تاريخي داشته و اصفهان چه بوده. مساله براي اينها شور و حال است و گذراندن اين زمان موجود. بابك فيلم از همين تفكر مي‌آيد احترامي براي دايي قائل نيست و جواب او را به راحتي مي‌دهد. اما مي‌خواستم دايي هم بداند، كه او احمق نيست. از آن بچه‌هايي نيست كه مي‌تواني برايشان نطق كني و ولشان كني تا بروند. نه اينكه خودت را در سطح آنها پايين بياوري ولي بفهمي كه از چه ديدگاهي اين صحبت‌ها را مي‌كنند، چرا لب‌تاپ و آي‌پاد و موبايل نسل جوان وصل است. آنها مي‌خواهند با قرار دادن آي‌پاد در گوششان دنياي‌شان را كاملاً از دنياي تو جدا كنند. حتي اگر در ماشيني نشسته‌اند كه مامور هم نشسته است. شكسته شدن اين سد بسيار مهم است و شايد يكي از اصلي‌ترين دلايل آن اين است كه ما با آنها مكالمه نداريم. مي‌خواستم اين را نشان دهم كه پدر و مادر كاملاً بچه را رها كرده‌اند. دايي هم اين مسووليت را نمي‌خواهد اما يك دفعه كسي از نسل بعدي به او وصل مي‌شود و باعث مي‌شود، كه او هم بخواهد مكالمه داشته باشد و ارتباط برقرار كند اگرچه عكس‌العمل‌هايش دقيقاً شبيه آدم‌هاي نرمالي است كه بچه ندارند مي‌گويد: «آرامش مرا به هم زديد، گم شيد، اجازه استفاده از اينها را نداده بودم» ولي وقتي پسر مي‌گويد جايي ندارم بروم، خودش هم تكان مي‌خورد و مي‌بيند كه ديگر چيزي به او وصل شده است و نمي‌تواند رهايش كند.
دليل اصلي ساخت اين فيلم براي من اين است كه به نظرم ما نياز داريم به برقراري يك ديالوگ با نسل جديد و تعجبم از مسوولان اين است كه با اينكه آنها هم به دنبال همين هستند وقتي من چراغ قوه مي‌اندازم و مي‌گويم راه از اين طرف است مخالفت مي‌كنند.
* در واقع با بهمن فرمان آرا مخالفت مي‌كنند و با آن حرف كاري ندارند.
- دقيقاً، من حتي در «خانه‌اي روي آب» هم به آن اشاره كردم كه من جاي چه كسي را گرفته‌ام، بودجه چه كسي را برداشته‌ام؟ به همين جهت سعي مي‌كنم خرده خرده اين كارها را انجام دهم و پيام‌ها را برسانم.
* به همين دليل فيلم به مجموعه‌اي از نوادگان تقديم شده است؟
- من فيلم را در واقع به نوه 7 ساله‌ام كيا تقديم كرده بودم چون قرار است اينها كشور را تحويل بگيرند. اما حس كردم دخترم دلش مي‌خواهد اسم او هم مطرح شود و موقعي كه اسم دخترم را گذاشتم ديدم بايد پسرهايم را هم بگذارم و همين طور رفت تا آخر. حرف فيلم در رويارويي با نسل‌‌ها البته خطاب به همه آنهاست. ولي در اصل به نيت حرف زدن با نسل نوه‌ام كيا فيلم را ساختم.
* نكته‌اي كه در فيلم مشخص است،‌ اين است كه نسل قبل حتي نسل مام‌نامدار كه اصالت و ريشه ظاهراً از او مي‌آيد بيشتر از جوان‌ها براي ديگران مزاحمت ايجاد مي‌كند. بابك موزيكش را بدون اينكه صدايش در بيايد و براي ديگران مزاحمت ايجاد كند گوش مي‌كند. در حالي كه موزيك كلاسيك و اپراهايي كه مام‌نامدار ‌گوش مي‌كند، از نظر خاتون آزار دهنده است. انگار فيلم مي‌خواهد اين را مطرح كند كه اين نسل حتي آزار و صدمه‌هايش را به خودش وارد مي‌كند و زياد به ديگران آزاري نمي‌رساند.
- آدم‌هايي مثل مام‌نامدار با توجه به سن و سال و امكاناتشان براي خودشان چيزهايي فراهم كرده‌اند و فكر مي‌كنند مال خودشان است.
برادر من هم در خانه‌اش نوارهاي بنان را با صداي بلند مي‌گذارد و بچه‌هايش توي خانه اگر بخواهند موزيك ديگري گوش كنند بايد آي‌پاد بگذارند.
مام‌نامدار هم مي‌خواهد اپرا گوش كند و اگر خاتون آن را مثل جيغ جيغ مي‌شنود خوب به او چه ربطي دارد؟
مي‌خواستم بگويم نسل جوان حتي اگر از نسل قبل‌تر مزاحمت هم نبيند بي‌اعتنايي مي‌بيند.
بابك از ابتدا كه دايي از او مي‌پرسد چرا بدون خداحافظي رفتي مي‌گويد آن استقبال، خداحافظي لازم نداشت. اين اولين مكالمه‌ايست كه بين آنها رد و بدل مي‌شود. او مي‌داند كه دارد پابرهنه روي شيشه خورده راه مي‌رود و مدام احتياط مي‌كند و علي‌رغم اينكه مام‌نامدار مي‌گويد پسره را نمي‌خواهم، چراغ‌ها را خاموش مي‌كند و دستي روي عكس بچگي او مي‌كشد. اما چيزي كه صداي آن ساز سنتي را در مي‌آورد عكس شبنم (رويا نونهالي) ‌است.
هم نسلان ما خيلي وقت‌ها مي‌گويند چرا اين‌قدر روي اين نسل وقت مي‌گذاري اينها كه مثل اسفنج هستند و فقط مي‌گيرند. من الان هم كه 68 سالم است، دوستان خوبي دارم كه از بودن با آنها لذت مي‌برم. من هنوز از بودن با داريوش شايگان و ابوالحسن نجفي ياد مي‌گيرم. هر موقع يادگيري تمام شود و فكر كني ديگر كاملاً پر هستي و كسي نمي‌تواند به تو چيزي ياد دهد، متوقف شده‌اي.
بچه‌ها هم از طريق خودشان ديدگاه ديگري به تو ياد مي‌دهند كه تو هيچ وقت اين‌طور نگاه نكرده بودي. ما اصلاً اجازه نداشتيم اين‌طور نگاه كنيم. ما به پدرمان در طول 91 سال عمرش چيزي غير از شما نگفتيم و هميشه هم اطاعت كرديم. نه اينكه او نگذارد ما مكالمه داشته باشيم. ولي اگر دستوري نهايي مي‌داد آن دستور را ناديده نمي‌گرفتيم بچه‌هاي الان اصلاً گوش نمي‌دهند.
*‌ و به نوعي ادبيات دستوري آدم را دست مي‌اندازند.
- بله دقيقاً
*‌ يك ديالوگ پينگ‌پونگي در فيلم هست كه مام‌نامدار مي‌گويد نسل شما مي‌خواهد نكاشته درو كند اين‌طوري كه نمي‌شود و بابك مي‌گويد ما حتي نمي‌خواهيم درو كنيم. اين از اطمينان به بي‌آرماني اين نسل مي‌آيد يا نااميدي آنها؟
- اينها اصلاً نمي‌خواهند كار كنند، تو سفره را مي‌چيني اما با اين قوانين نمي‌خواهند از سفره چيزي بردارند. مي‌خواستم مام‌نامدار را تكان بدهم او دارد طعنه مي‌زند و اين مي‌گويد ما حتي درو را هم نمي‌خواهيم و جوابي كه مي‌دهد خيلي سنگين‌تر از سوال است و اين يعني نهايت يأس. در جايي دايي مي‌گويد بيا برويم نشانت بدهم اين مملكت از كجا به كجا رسيده او را به بيستون مي‌برد براي اينكه بگويد تاريخت اين است و اينها مال پريروز نيست. اين برعكس رفتاري است كه مادر بابك (بيتا فرهي) با يأس او مي‌كند. مادري كه وقتي مي‌بيند كه او درست خودكشي هم نكرده تحقيرش مي‌كند. مي‌گويد لياقت هيچ كاري را نداري. آن موقع است كه تارهاي عاطفي دارد بين اينها (دايي و بابك) تنيده مي‌شود. اين ديالوگ به قول شما پينگ‌پونگي درو كردن لازم بود تا مام‌نامدار از جناح خاص خودش بيرون بيايد.
*‌ در واقع اينجا كاهليت مطرح است اما آنجا بي‌انگيزگي محض.
- بله بي‌انگيزگي محض است. اين گسترش مواد و بساط و از اينجا بكوبيم برويم كردستان پيش فلاني و مشروب را برداريم و برويم هم از همين بي‌انگيزگي مي‌آيد. اين را در سراسر زندگي مي‌بينيم. من دلم مي‌خواست كه رشته عاطفه شروع كند به محكم شدن مام‌نامدار هم بالاخره از موبايل استفاده مي‌كند تا با همسر دوستش صحبت كند و بابك آخرسر مي‌گويد دايي تقصير من بود. اين مكالمه‌ فيلم اصلاً وجود ندارد ولي نهايتاً به جايي مي‌رسيم كه اين دو نفر خودشان را به هم وصل مي‌دانند و اين مي‌گويد تو اينجا بمان و آن هم به خاطر عشق دختر مي‌ماند و به همين خاطر هم هست كه با دختر فيلم را تمام مي‌كنيم.
*‌ در بخش مربوط به كتك خوردن بابك كه البته ما خود صحنه را نمي‌بينيم، خود اين نديدن فكر اجرايي موثري است. در ديدي كل نگرانه، نمي‌دانم اين سكامس ريشه‌اش در كجاست؟ اينكه بگويد اين نسل در به‌دست آوردن عشقش هم بي‌دست و پاست؟
- در واقع او با كردستان غريب است اين را به دايي هم مي‌گويد در تهران همه چيز آسان بود. اينجا ساده است ولي يك جوري هم پيچيده‌تر. دقيقاً براي اينكه سنت آنجا را نمي‌شناسد. خاتون هم به او مي‌گويد اينجا وقتي اسم يك نفر روي يك نفر است، از ازدواج شما محكم‌تر است.
بابك مي‌گويد تا حالا كسي را براي چنين ابراز علاقه‌اي نكشته‌اند و او جواب مي‌دهند: اينجا كشته‌اند آقاجان، اينجا كشته‌اند. عدم آشنايي با سنت اين ماجرا را مي‌سازد. من اصولاً فيلم‌هايي زد و خوردي را دوست ندارم. حتي در فيلم خانه‌اي روي آب سكانس چاقوها شبي ديگر گرفته شده و ما چاقو زدن را نشان نمي‌دهيم. اين اتفاق در اينجا هم مي‌افتد براي يك لحظه آن 3 جوان را مي‌بينيم و بعد بابك كتك خورده است.
خاتون در جايي مي‌آيد و مي‌گويد اين‌قدر فكر نكن، غذا بخور و بابك مي‌گويد خاتون مي‌خواهم فكر كنم. خاتون مي‌گويد اگر هم مي‌خواهي فكر كني، مام‌نامدار مي‌خواست به خاطر تو آدم بكشد. اين پشتيباني باعث مي‌شود كه او براي اولين بار راجع به اين مساله لبخند بزند. اينكه يك نفر را دارد كه از او دفاع كند و به خاطرش آدم بكشد و اين باعث مي‌شود كه او به جاي اينكه يك دفعه از اين رو به آن رو شود با اينكه در اتفاقي كه افتاده خود را مقصر مي‌داند از جايش بلند شود. خود اين آدم اصلاً تعجب مي‌كند از اين حركت كه روشنفكري بلند شود برود و براي احقاق حق از خواهر زاده‌ كتك خورده‌اش درگير شود.
اما عملاً اين تارهايي است كه ما در طول فيلم مي‌بينم تا آنجايي كه آنها همديگر را بغل مي‌كند و با هم براي دوست دايي كه بابك اصلاً او را نمي‌شناسد گريه مي‌كنند. مي‌بينيم كه ديگر اينها به هم وصلند و جدايي اوليه نسل‌ها كه در اول فيلم شاهد آن بوديم ديگر بين آنها نيست اينها به هم متعلق‌اند و براي هم ناراحت مي‌شوند.
* چيز ديگري كه برايم عجيب بود اصرار بچه‌هايي بود كه مي‌آيند به بابك سر بزنند براي گذاشتن مواد مخدر و بعد هم براي برداشتن آن بطري؛ و تعبيري كه از رفيق ناباب ارائه مي‌شود. افراط در اين صحنه تعمدي بود؟
- در آن گروه دوستان معلوم است كه مهدي از همه بزرگ‌تر است در بيشتر اين گروه‌ها كسي را مي‌بيني كه نسلش با بقيه نمي‌خواند ولي همراه آنهاست و در واقع خط بده و توپ پخش كن آنها محسوب مي‌شود. اينكه كجا بروند و چه كار بكنند. در جايي كه از موادي كه گذاشته‌اند كلوز آپ داريم و كلوزآپ ويزولو مي‌شود روي صورتي كه دارد سيگار مي‌كشد. من آن كلوزآپ را برداشتم براي اينكه تاكيد روي آن مواد و جنسش نداشتم. مي‌خواستم اين بهانه‌اي شود براي مقابله بابك اينكه او بگويد من اين چيزها را نمي‌خواهم در مورد برداشتن آن شراب هم بايد بگويم، اين نسل بي‌احترامي مطلقي دارد راجع به اموال ديگران كه اگر آنها را به خانه‌ات راه دهي از برداشتن سي‌دي‌هايت ابايي ندارند نه اينكه دزدي كنند. اما فكر مي‌كنند اينكه پرسيدن ندارد. اين اتفاقي است كه بارها براي خودم افتاده است و مي‌خواستم اشاره‌اي به آن داشته باشم.
* يكي از آنها ديالوگ‌هاي صريح، پيامي است كه فيلم راجع به دبي مي‌دهد. با اينكه اين پديده مربوط به اين دهه اخير است تقريباً اولين واكنش را نسبت به اين قضيه فيلم‌سازي از نسل قديمي‌تر نشان داد در حالي كه احتمالاً اين بيزاري از به قول نصرا... كسرائيان پاساژ بزرگی به اسم يك شهر در بين بسياري از اهالي فرهنگ وجود دارد. قصد داشتيد اين اعتراض را حتي خارج از چارچوب داستان، در يكي از فيلم‌هايتان جا بدهيد؟
- نه جزو ديالوگ‌هايم بود كه مادر بابك مي‌گويد من شانس خارج زندگي كردن را نمي‌خواهم از دست بدهم و مام‌نامدار مي‌گويد تو به دبي مي‌گويي خارج؟ اين يك مساله است چون وقعاً وقتي به دبي مي‌روي مثل يك شهر آمريكايي است كه از وسط يك صحراي ديگر برداشتي و وسط اين صحرا گذاشته‌اي. هيچ اثري از فرهنگ و ريشه در آن نمي‌بيني. مي‌خواهم بگويم فرق مي‌كند كه تو در مادريد زندگي مي‌كني يا در رم و يا دبي اما ما به همه مي‌گوييم خارج. مساله ديگر، ميزان پول و ثروتي است كه دارد از اين مملكت خارج مي‌شود.
شش هواپيماي پرواز به دبي جاي خالي ندارد براي اينكه ابي كنسرت دارد. يكي از خوشحالي‌هاي من راجع به انقلاب اين بود كه ديگر مجبور نبوديم به سُلي گوش دهيم كه با آن هيكل مي‌خواند: من عروسك شكسته‌ام. يا اينكه گوش كنيم حبيب من مرد تنهاي شبم را بخواند.
هرچند كه عين همان‌ها را دوباره درست كرده‌اند. اعتراض اصلي يكي از همكاران شما به فيلم اين بود كه شما چرا به دبي توهين مي‌كنيد گفتم خب چه ربطي به شما دارد مگر به پدر شما توهين كردم؟
* اصلاً مگر دبي شاني دارد كه نبايد به آن توهين كرد؟
- نه من فقط در ديالوگ نويسي مي‌خواستم اين را بگويم كه اينجايي كه بچه‌هايتان را مي‌فرستيد فرانسه و ايتاليا نيست، قدمت تاريخي ندارد اينجا دبي است در حالي كه مدينه فاضله همه شيخ‌نشين‌ها ، ايران خودمان بوده است.
 
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
الف . ب . پ . ت . ث . ج . چ . ح . خ . د . ذ . ر . ز . ژ . س . ش . ص . ض . ط . ظ . ع . غ . ف . ق . ک . گ . ل . م . ن . و . ه . ی
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768