بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
الف . ب . پ . ت . ث . ج . چ . ح . خ . د . ذ . ر . ز . ژ . س . ش . ص . ض . ط . ظ . ع . غ . ف . ق . ک . گ . ل . م . ن . و . ه . ی
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768
پاسخی به مقالۀ «داغ ننگ» نوشتۀ جهانبخش نورایی: چه کسی از زرشک می‌ترسد؟
مجله دنیای تصویر
خرداد ماه 1380
  [ PDF فایل ]  
     
 
شرح خود عنوان کنایی "زرشک زرین" که در دورۀ حضور نگارنده و چند تن از دوستان صاحب جسارت انتقادی در هیأت مدیرۀ انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران در دوران "فاعلیت"اش به بدترین فیلم ایرانی اکران شده در طول سال اهدا می شد، در این نوشته و یکی دو نوشتۀ دیگر سایت (از جمله مقالۀ "فیلم عامه پسند، گرایش به ابتذال و اهداف زرشک زرین") آمده است. این نوشته، پاسخی است به مطلب منتقد باسابقه جهانبخش نورایی در ماهنامۀ فیلم که به عنوان زرشک زرین و نگرش انتقادی نهفته در پس این عنوان، اعتراض کرده بود. بخش هایی از نظرات ایشان هم در همین مقاله آمده است.
*
*

 1
اواخر فروردین ماه 1380، انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران برای نخستین بار در طول تاریخ سینمای ایران، نشان نمادین «زرشک زرین» را به بدترین فیلم ایرانی اکران شده در فاصلۀ بهمن 78 تا بهمن 79، اختصاص می‌دهد. حرکت، به گونه‌ای طبیعی و قابل پیش‌بینی، واکنش‌های گوناگون و متناقضی را در پی دارد؛ واکنش‌هایی که چه تأییدآمیز بودند و چه معترضانه، نتیجۀ یکسانی به بار آوردند: شورای مرکزی انجمن منتقدان با بررسی بازتاب‌ها، از این که تصمیم قدیمی اهدای این عنوان را کاملاً به جا و به موقع عملی کرده است، اطمینان یافت و در تداوم و - احیاناً گسترش آن، مصمم‌تر شد.
 2
عکس‌العمل‌های منفی، طبعاً از سوی افراد، حرفه‌ها و جرگه‌هایی ابراز می‌شد که در دل و ذهن، در حال یا آینده، به نوعی نگران این بودند که خود زرشک یا ترکش‌ها یا تبعات آن، مستقیم یا غیرمستقیم، دامن‌گیرشان شود. (برای مجموعۀ این دوستان، بازخوانی یکی از «یادداشت‌های سردبیر» شماره قبلی مجله دنیای تصویر با عنوان «یک حکایت زرشکی»، خالی از لطف نخواهد بود). بهانه‌ها هم طبق معمول، «تخریب سینمای بدنه‌ای» و «تضعیف سینمای ملی» و غیره بود. کسی از روابط، منافع و مصالح نهان یا آشکار خود یا همپالگی‌هایش در دل صنوف و خطوط تولیدی فیلم‌های «زرشکی» حرف نمی‌زد (در این زمینه هم، مطالعۀ دوبارۀ مطلب دوستم رضا درستکار را با عنوان «اقدام بزرگ» در شماره قبلی مجله، توصیه می‌کنم و پاسخ‌گویی مجدد را بیهوده می‌بینم).
 3
اما...! و امان از این «اما»ی همیشگی که در هر بحث، جایی خارج از روال طبیعی و قابل پیش‌بینی واکنش‌ها، سر و کله‌اش پیدا می‌شود: امّا، هرچه نگرانی و واکنش ناشی از نگرانی این افراد و جرگه‌ها نسبت به زرشک، طبیعی و از پیش معلوم بود، عکس‌العمل منفی کسی مثل آقا جهابخش نورایی، منقد سرشناس و باسابقه، عجیب و باورنکردنی به نظر می‌رسید. در واقع، اگر در ظهر آن روز اول از دهۀ آخر اردیبهشت ماه به چشم و زبان خود نمی‌دیدم و نمی‌خواندم که او در نوشته‌ای با عنوان «داغ ننگ»، در جایگاه سرمقالۀ شمارۀ ویژۀ بهار ماهنامۀ فیلم (شماره 269، ص 7 و 75) از پیدایش زرشک زرین ابراز نگرانی کرده، شاید هرگز توهم چنین واکنشی را هم به ذهنم راه نمی‌دادم. سن و سواد و سوابق او، همه به گونه‌ای بود که او را در صف آنهایی که می‌ترسیدند ترکش‌های زرشک به گوشه‌ای از تریج قبایشان بربخورد، قرار نمی‌داد. اما...!
 4
آقای نورایی، پس از شرح نیمه‌شوخی / نیمه جدی تاریخچۀ شکل‌گیری بنیاد موسوم به «تمشک طلایی» در آمریکا، نشان افتخاری «زرشک زرین» را همتا یا در واقع بدل ایرانی آن قلمداد کرده و مقایسۀ این دو را با چنین توضیحی به پایان برده است: «تمشک طلایی زاییدۀ فرهنگ و خلقیات خاص آمریکایی است که در جاهایی زمین تا آسمان با زندگی و روحیات و ارزش‌های اجتماعی ما فرق دارد. آدم‌هایی که با تمشک طلایی، هالیوود را دست می‌اندازد و خرده‌حساب‌ها را پاک می‌کنند و سر به سر هم می‌گذارند، منتقد فیلم نیستند. اما متأسفانه در اینجا منتقدان فیلم طرح ژنریکی را پیاده کرده و واژۀ اهانت‌آمیزی را برگزدیده‌اند که ممکن است ما را به راهی بی‌بازگشت بکشاند».
جالب است! به کسی می‌گوییم تو داری سعی می‌کنی شبیه فلانی بشوی، ولی او دماغش آن طوری است و تو دماغت این طوری و این جلوی شباهت را می‌گیرد؛ اما لحظه‌ای به این فکر نمی‌کنیم که از خودش این را بپرسیم. بپرسیم که آیا اصلاً می‌خواسته شبیه فلانی بشود یا نه، ما این را بر پایۀ اوهام خود به او تحمیل کرده‌ایم؟!
مسأله این است که فقط با تکیه و استناد به شباهت لفظی میان «زرشک» و «تمشک» و شباهت کارکرد معنایی‌شان در دو زبان محاوره‌ای اینجا و آنجا، نمی‌توان مدعی شد که زرشک زرین قرار بوده همان نقش و کاربرد و جایگاهی را داشته باشد که تمشک طلایی در آمریکا دارد. انگار ما عادت کرده‌ایم که طبق تصورات و ظواهر، چیزی را معادل یام شابه یا برگردان ایرانی چیزی دیگر بپنداریم و بعد در صورت ناهمخوانی برخی از بخش‌های آن با نمونۀ فرنگی، زبان به اعتراض بگشاییم که این هر کاری بکند مثل آن نمی‌شود و آن کار را با آن فرهنگ و مناسبات، نمی‌شود به این جامعه با این فرهنگ و مناسبات منتقل کرد و الخ.
خیال همه را راحت کنم: زرشک زرین به لحاظ ماهیت و کارکرد، نه با تقلید از تمشک طلایی طراحی و اهدا شده و نه - به زعم آقای نورایی - با قرار دادن آن در جایگاه «منبع الهام». هیچ شکی نیست که همۀ ما در تمام مواقع بحث و تصمیم‌گیری در این باره، به یاد جایزۀ مشهور تمشک طلایی هم بوده‌ایم. ولی این مطلقاً بدان معنا نیست که خواسته باشیم به اهداف نتایجی مشابه یا مشترک با تمشک دست یابیم. هیچ یکی از کاربردهای اصلی و فرعی زرشک، «دست انداختن» و «خرده حساب پاک کردن» و «سر به سر گذاشتن» (عبارات آقای نورایی برای تعریف ماهیت زرشک) نبوده تا احیاناً بخواهیم حضور «منتقدان جلیل‌القدر هم‌وطن» را در پشت این نشان افتخاری، با عدم حضور حتی «یک منتقد درست و حسابی» در بنیاد تمشک طلایی بسنجیم و این را به واسطۀ آن، مردود بشماریم. ضمناً، جهت اطلاع، آن کارهایی را که هدف زرشک تلقی شده (دست انداختن و غیره)، هر منتقدی که بخواهد، در نقد و نوشته‌اش انجام می‌دهد. زرشک، اهدافی بلندتر دارد و به جستجو در پی اهدافی که در هر نوشتۀ انفرادی ساده هم قابل دسترسی است، نیازی نمی‌بیند!
 5
گفتم که همۀ مخالفان زرشک، نگران اصابت آن یا ترکش‌هایی به خود یا منافع و مصالح‌شان بودند؛ و بی‌شک چنین احتمالی را در مورد آقای نورایی منتفی می‌دانستم. اما در بخشی از آن نوشته، او این پرسش‌ها را مطرح کرده است: «... راستی اگر گودی که تصور کرده‌ایم بی‌پهلوان است خالی نباشد و متقابلاً توپ را به زمین ما بیندازند و سینماگران جایزۀ توهین‌آمیزی (مثلاً زرشک سیمین) به بدترین فیلم و بدترین منتقد بدهند (کی گفته همۀ منتقدها باسوادند؟)، آستانۀ تحمل ما تا کجاست؟»
ظاهراً اینجا هم مثل همۀ نظردهندگان مخالف دیگر، نوعی دلواپسی از این که ترکش یا پس‌لرزه‌های زرشک، دامن‌گیر نظردهنده یا همکاران او (خود ما) شود، یکی از انگیزه‌های اصلی مخالفت با زرشک بوده است. در حالی که هیچ کس نمی‌گوید ما باید پشت یک حصار امنیتی بی‌درز و خلل، پنهان شویم و مصون بمانیم.
اولاً اگر قرار است ملاک جایزۀ فرضی آقای نورایی با عنوان «زرشک سیمین» (که البته هم‌آوایی ظریف واژگان «زرشک زرین» را ندارد!)، نه تسویه‌حساب و انتقام‌جویی، بلکه واقعاً تشخیص «جریان‌های منحط» در عرصۀ نقد و نوشتار سینمایی باشد (کاری که زرشک ما در عرصۀ فیلم‌های سینمایی انجام می‌دهد)، چه اشکالی بر این جایزه وارد است؟ اگر به فرض قرار باشد همه بر روی ضرورت برخورداری از «سواد» دست بگذارند و این کار با ایجاد همان هراس و نگرانی در منتقدان، به ارتقای سواد عمومی و تخصصی آنها بیانجامد، چرا باید از چنین جایزه‌ای ترسید، آقای نورایی؟!
ثانیاً حتی اگر فرض کنیم میزان سواد لازم برای تشخیص بی‌سوادی منتقدان، در عموم سینماگران ما موجود است و حتی اگر خیال کنیم که جایزۀ فرضی آقای نورایی، صورت واقعی به خود گیرد، باز درنهایت نوعی «واکنش» است و فاعلیت «کنش» اصلی را همچنان باید به زرشک زرین نسبت داد. همه که نمی‌خواهند دنباله‌رو باشند؛ می‌خواهند؟!
 6
در بخشی از آن نوشته، آقای نورایی هشدار داده است که: «... تصمیم محفلی و جمعی برای تحقیر و حمله‌ور شدن به فیلم و فیلمساز و داغ ننگ بر پیشانی سینماگران زدن، نه تنها اخلاقاً روا نیست و قانوناً می‌تواند جرم باشد، بلکه متأسفانه ممکن است به نوعی تکفیر حزبی و بُلشویسم فرهنگی تعبیر شود».
و البته اندکی قبل از این سطرها، آقای نورایی در دفاع از «حریم و شأن و حیثیت انسان‌ها در یک جامعۀ متمدن»، اصل بیست و دوم قانون اساسی را به رخ ما کشیده است؛ و من در حیرت و ناباوری‌ام که هیچ‌گاه گمان نمی‌کردم زمانی لطیفۀ «مارادونارو ول کنید و غضنفرو بچسبید» را در مورد آقای نورایی به کار ببرم. همکار خود ما، با این تصور که قصد تحقیر فیلم‌ها و فیلمسازان و سینماگران را داریم، برای ما اصل و قانون رو می‌کند!
جناب آقای نورایی! عرض می‌کنم که زرشک زرین می‌خواهد «داغ ننگ» مورد اشارۀ شما را به چیزی فراتر از فیلم و فیلمساز و سینماگر ایرانی بزند یا - درست‌تر بگویم - بکوبد. زرشک می‌خواهد جریان‌های منحطی را که متأسفانه نه در لایه‌ها و گوشه و کنارها، بلکه درست در مرکز محصولات عمدۀ سینمای کشور شکل می‌گیرند، با همۀ بازتاب‌ها و عقبه‌هایش، زیر سؤال ببرد. جریان‌های که هدف یا نتیجۀ غایی‌شان، در پس عناوین و شعارها و دستاوردهایی همچون رونق و باروری اقتصادی سینمای ایران، تحقق سینمای ملی از طریق ارتباط با مخاطب انبوه، تأمین سلیقۀ مردم، اقبال بین‌المللی، معرفی ایران و ایرانی در آن سوی مرزها و غیره و غیره، پنهان می‌شوند (موج‌های احتمالی و فعلاً ناشناس آینده را هم جزو همین «غیره»ها بدانید و مطمئن باشید تیر زرشک در آینده آنها را هم جزو سبیل‌های خود در نظر خواهد گرفت).
بدین اعتبار، پیوست تحلیلی زرشک که در دست طراحی و تدارک است، بیش و پیش از هر چیز، می‌تواند برپایی همایشی باشد که با تشخیص و تشریح این جریان‌ها، افق نهایی «آسیب‌شناسی» این سینما را مد نظر قرار می‌دهد.
پیشنهاد می‌کنم اگر در قانون اساسی، اصل یا اصولی برای رعایت حال «ابتذال فرهنگی» و مجاوران و ملازمان مستقیم و غیرمستقیم آن پیش‌بینی شده، آقای نوراییِ منتقد به نمایندگی از اصناف تولیدی سینمای ایران، برای ما بازگو بفرمایند تا جمیعاً متنبه شویم!
ایضاً پیشنهاد می‌کنم اگر قرار است نقد و منتقد هم با استناد به ماده‌های قانونی، به خاطر تندی لحن و شدت واکنش انتقادی‌شان دادگاهی بشوند، آقای نوراییِ هوادار حقوق انسان‌ها مواضع جانبدارانه خود را در مورد پیش‌نویس قانون مطبوعات دوران سابق که در آن بندی برای مهار قلم منتقدان هم پیش‌بینی شده بود، صراحتاً اعلام بفرمایند تا جمیعاً معنای دموکراسی دستگیرمان شود!
 7
از دید آقای نورایی، زرشک قابلیت تبدیل به یک «وسیلۀ تشویش» را در فضای صنعت سینمای ایران دارد: «... دور نیست که هم یک ناهنجاری روحی به نام سندروم خوف از زرشک! به سایر واهمه‌های سینما اضافه شود تا اگر سینماگری از صد قدمی یکی از منتقدان مرتبط با زرشک زرین بگذرد، ناچار باشد زیر لب آیۀالکرسی بخواند».
خب، خدا را شکر! ظاهراً این بار بخت با ما یار بوده و دست‌کم یک دفعه، آقای نورایی چیزی را به زرشک نسبت داده که دقیقاً جزو اهداف واقعی آن وبده است؛ وانگهی از همین یکی هم مثل چیزهایی که از ظنّ خود به زرشک نسبت داده و ربطی به اهداف واقعی‌اش نداشته، از آن ابراز نگرانی کرده است.
آقای نورایی! واقعاً چرا باید سازندگان فیلم‌های خوب یا دست‌کم سالم، همواره نگران انواع واکنش‌های مخاطبان عام و خاص باشند و از توقیف و سانسور تا شکست اقتصادی، احتمال هر سرنوشتی را از آغاز کار در نظر آورند، ولی آنهایی که قصد و ماهیت و سطح و عمق کارشان در تمام مراحل نگارش فیلمنامه و تدارکات ساخت و فیلمبرداری و تدوین، به روشنی روشن است و به شدت جعلی، دروغگو یا ریاکارانه است، هیچ واهمه‌ای از ممنوعیت یا بدهکاری نداشته باشند؟ و حالا که در مناسبات عینی، چنین واهمه‌ای در حیطۀ کار آنها وجود ندارد، چه اشکالی هست که در ابعاد ذهنی، واهمۀ بختک تازه‌ای به نام زرشک زرین آنها را از حاشیۀ امنیت همه‌جانبه‌شان خارج کند؟
آقای نورایی! دوستان! افق نهایی مورد نظر زرشک، آن است که مثلاً در فاصله‌ای دو سه ساله، وقتی فیلمنامۀ ضعیف تازه‌ای در یکی از دفاتر تولید و پخش سینمای ایران مطرح و وارد می‌شود یا صحبت از ساخت و تهیۀ آن به میان می‌آید، همه به جای استفاده از واژگان امیدبخشی همچون «شهرستان بِرفوش» یا «جَش‌واره‌پسند» یا غیره، در گوشی به هم هشدار بدهند که «مواظب باش زرشکی نباشد!» یا «مطمئنی فیلمش زرشکی از آب درنمی‌آد؟».
در مسیر تحقق آن‌چه که با عنوان «ارتقای سلیقۀ مخاطب» از آن یاد شده و اغلب در قالب شعار مطرح بوده، این اتفاق که می‌تواند از نتایج زرشک باشد، فرخنده‌ترین رویداد قابل تصور است: این که همۀ دست‌اندرکاران تولید و ساخت فیلم، از ابتدا به سطح و میزان اعتبار هنری و حرفه‌ای کارشان هم بیندیشند و در کنار نکات و نتایج اقتصادی، اجتماعی و بین‌المللی، نگران ارزش یا کم‌ارزشی یا بی‌ارزشی آن هم باشند.
 8
برای حل این معمای دشوار و پیچیده که چگونه و چرا آقای نورایی به طرح این نگرانی‌ها پرداخته‌اند، احتمالات بسیاری را سنجیدم. مشکل اول در این بود که او مثل برخی از دوستان اهل قلم، یک پایش هم در بخری گوشه‌های سینمای بدنه‌ای و محصولات آن نبود تا احیاناً دلواپس خودش باشد. مشکل دوم این بود که باز مثل برخی همکاران دیگر، قصد نداشت در آیندۀ نزدیک یا دور، فقط با اتکا به حفظ روابط حسنه‌اش با اهالی و اصناف سینمای ایران، فیلمنامه بنویسد یا فیلم بسازد تا احیاناً با نگرانی از شکرآب شدن روزافزون روابط بین آنها و مجموعۀ منتقدان، با زرشک مخالفت کند. مشکل سوم هم در این بود که مثل بعضی از دوستان دیگر، صاحب یا گرداننده یا دست‌اندرکار نشریاتی نبود که می‌خواهند به هر قیمتی، از انتقاد جدی بپرهیزند و جریان‌های مخرب و منحط را همپای فیلم‌های جدی و مؤثر، تحویل بگیرند و با این زد و بندها، «احترام به سینماگران ایرانی» را بهانه‌ای برای اغماض و محافظه‌کاری و مسالمت‌جویی محتاطانۀ خود قرار دهند.
اعلام مخالفت هر یک از این جرگه‌های مطبوعاتی با زرشک، درست مثل عکس‌العمل‌های منفی خود اهل سینما، از همان ابتدای طرح این موضوع، ماه‌ها قبل از اعلام نخستین برندۀ زرشک، برای ما روشن و قابل پیش‌بینی بود. ولی در مورد آقای نورایی که شأن و شخصیت او در هیچ کدام از آن جرگه‌ها قرارش نمی‌داد، در نهایت عقلم فقط به اینجا قد داد که در تمام این سال‌ها، هیچ‌گاه نوشتۀ منفی مشخصی از او نخوانده‌ام. انگار او هرگز به نقد منفی اعتقادی نداشته یا اگر هم آن را در کلیت نظام نقادی سینمایی گریزناپذیر می‌دانسته، ترجیح داده خودش عامل و فاعل آن نشود. این، همان‌گونه که خودش در مطلب «داغ ننگ» نوشته، حق طبیعی او یا هر کس دیگری است: «لحن و سبک بیان و نرم‌خویی و تندخویی خصیصه‌های فردی و شخصی منتقدند که به نقد او راه می‌یابند». اما ظاهراً همان احساس درونی که او را به نوشتن نقد منفی سوق می‌داده، موجب شده که اعطای نشان افتخاری زرشک زرین را از سوی همکارانش، اقدامی بیش از حد تند و توهین‌آمی تلقی کند.
صادقانه بگویم، این‌ها فقط حدسیاتی است که برای حل آن معما در ذهنم شکل گرفت؛ و امیدوارم که با وجود زاویۀ نگاه خوش‌بینانه‌اش، بیش از احتمالاتی که در مورد سایر قلم به دست‌های مخالف زرشک مطرح کردم، محتمل باشد. امیدوارم همۀ ماجرا این نباشد که جمعی پس از انجام این حرکت تازه که بی‌تردید به یکی از مهمترین و مؤثرترین و - دست‌کم - معروف‌ترین اقدامات منتقدان سینمایی در تاریخ هنر و فرهنگ کشور بدل خواهد شد، خواسته‌اند به دوستان‌شان در دل محافل و مجامع تولیدی سینمای ایران بگویند که «آقا، ما نبودیم‌ها! اینا خواستن شمارو اذیت کنن! باور کنین ما نبودیم!»
 9
وقتی زنده یاد بانو فروغ می‌خواست در شعر درخشان «ای مرز پُرگُهر»، به ابتذال در هنر اشاره کند و آن را به یاد استهزاء و تمسخر بگیرد، اتفاقاً گوشۀ چشمی به رسانه‌ها و هنرهای تصویری افکند و چشم‌پوشی از آن به خاطر مقبولیت عام را به معنای کنار آمدن با آن و کمک به گسترش آن گرفت:
«گهوارۀ مؤلفان فلسفۀ "ای بابا به من چه ولش کن"
مهد مسابقات المپیک هوش - وای!
جایی که دست به هر دستگاه نقلی تصویر و صوت می‌زنی، از آن
بوق نبوغ نابغه‌ای تازه سال می‌آید
و برگزیدگان فکری ملت
... می‌دانند
که ناتوانی از خواص تهی کیسه بودن است، نه نادانی.»
حالا آقای نورایی می‌نویسد: «... تبلیغ جهالت نمی‌کنم و ابتذال فرهنگی و هنری برخی از فیلم‌های سینمای امروز ایران را نادیده نمی‌گیرم، اما راه مقابله، هجو کردن و انگ زدن نیست...» و در ادامه: «... منتقد می‌تواند بگوید من از فیلمی بدم آمده، اما نمی‌تواند مردم را مؤاخذه کند که چرا از فیلم خوش‌شان آمده و فیلم و فیلمساز را در صف محکومان و مطرودان قرار دهد».
آقای نورایی! در همان آمریکا که شما اعلام بذترین فیلم‌هایش را فقط نوعی شوخی و مسخرگی می‌دانید، سال‌هاست عبارات ستایش‌آمیز نقدها و یادداشت‌های منتقدان شاخص یا مطبوعات مشهور، به عنوان ابزار تبلیغی در آگهی‌ها و پوسترهای فیلم نقل و درج می‌شود. من و شما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که در آن، وقتی در محفلی خصوصی به درخواست یک دوست، کلیات اهدای زرشک را توصیف می‌کنم و در جواب این که «آن را به چه جور فیلم‌هایی می‌دهید؟»، می‌گویم «فیلم‌های مبتذل»، جوانی از جوانان متولد نیمۀ اول دهۀ شصت که نسل کامپیوتر، نسل ماهوار دیجیتالی و نسل امروزی و فوق مدرن ما را تشکیل می‌دهند، با صدای بلند و به طور جدی می‌گوید: «چرا؟ مبتذل که خوبه!». این جامعه، تا این حد از نقد و زیبایی‌شناس به دور است.
آقای نورایی! شما معتقدید که «اگر منتقد احساس می‌کند به نکته‌ها و اندیشه و روش ذوقی و فرهنگی متعالی‌تری در درک فیلم و بهره گرفتن از آن رسیده، ذخیره‌های فکری‌اش را در قالب نقد و بررسی می‌تواند در اختیار خواننده و شنونده قرار دهد و امیدوار باشد و آرزو کند که چشم‌اندازهایش روزی در میان مخاطبان جا بیفتد».
پیش‌کسوت همۀ ما، دکتر هوشنگ کاووسی هم وقتی عبارت درخشان و تاریخ‌ساز «فیلمفارسی» را ابداع کرد و ابتذال فراگیر سینمای آن روز ایران را با تکیه بر این عبارت، به باد انتقاد گرفت، همین امید را داشت که «چشم‌اندازهایش روزی در میان مخاطبان جا بیفتد». ولی آیا در این جامعه، پنج درصد از مدرم نقد فیلم می‌خوانند که ما همچنان به چنین امیدی بنشینیم و به اقدامی گسترده‌تر، عمومی‌تر و اجتماعی‌تر - مثل زرشک - دست نزنیم؟
روزی که اولین زرشک تاریخ سینمای ایران به شور عشق تعلق گرفت، شنبه بیست و پنجم فروردین بود. در روز چهارشنبۀ همان قصه، دوست جوانی که دانشجوی دانشگاه گیلان است و با اتوبوس به تهران بازمی‌گشت، در طول سفر دیده و شنیده بود که دو مسافر در صندلی‌های پشت سرش، دو مرد روستایی شمالی، هنگام نمایش فیلم شور عشق در تله - ویدئوی کوچک جلوی اتوبوس، به هم می‌گفتند: «این همون فیلمیه که بهش زرشک دادن»!
خب، به گمانم دامنه و برد و سرعت تأثیر زرشک، کاملاً روشن است و متأسفانه به رغم دیدگاه آقای نورایی، این حرکت انجمن منتقدان در ارتقای فرهنگ فیلم‌شناسی مردم، دقیقاً قرار است «بار اصلی را به دوش بکشد». پیروان فلسفۀ «ای بابا به من چه ولش کن»، می‌توانند همچنان به نقدهای نوازشی بسنده کنند و خیال‌های خوش ببافند.
 10
اما و با تمام این دلواپسی‌ها، آقای نورایی به تأثیر اجتماعی زرشک یا حتی نقد و منتقد، چندان معتقد نیست. او بعد از طرح همان احتمال دچار شدن سینماگران ایرانی به «سندروم خوف از زرشک»، این تأثیر را نفی کرده است: «البته گمان نمی‌کنم نیرو و نفوذ منتقد فیلم در سرزمین ما به اندازه‌ای باشد که کار به این‌جا بکشد».
شاید همین‌طور باشد که آقای نورایی می‌گوید. ولی کسی چه می‌داند؟ شاید هم در زمانی نه چندان دور، زرشک خلافش را ثابت کند! نترسید لطفاً؛ می‌گویم شاید!