جلوه های «گذر عمر» در جلسۀ نمایش «خط قرمز» کیمیایی: دیگر مرگ مرا نمی کُشد...
روزنامه هفت صبح به سردبیری آرش خوشخو
دی ماه 1394
  [ PDF فایل ]  
     
 
شنبه بود. هفتم آذر. لا به لای برنامۀ نمایش نسخه های مطلوب چند فیلم مسعود کیمیایی در خانۀ هنرمندان با همراهی مکتب تهران، فیلمی را نشان می دادند که تماشای نسخۀ خوش کیفیت اش آرزوی سال هایمان بود: «خط قرمز». اولین فیلم بعد از انقلاب کیمیایی بر اساس خط اصلی فیلمنامۀ «شب سمور» بهرام بیضایی. همان سال های اول بعد از 1357 ساخته و ظاهراً بابت نبود حجاب کامل، توقیف شده بود. در حالی که اولاً آن موقع برای حجاب زنان در مقابل دوربین سینما، هنوز معیارهای مشخصی اعلام نشده بود و ثانیاً طرح دیدگاه هایی توسط شخصیت امانی (سعید راد) رو به همسرش لاله (فریماه فرجامی) در مورد ضرورت فعالیت نیروی امنیتی در هر دوره ای، در قیاس با حجاب، مشکل اصلی تر فیلم به چشم می آمد. اما حالا نمایش آن در جلسه ای خصوصی و برای حضار مدعو، بلامانع تشخیص داده شده بود. چه چیزی می تواند چنین تغییری پدید بیاورد؟ فقط گذر زمان. فقط مسیری که در طول این 35 سال طی شده و حالا دیگر همان پوشش ها و همان حرف ها، حساسیت برانگیز به چشم نمی آید.
ده دقیقه ای از شروع فیلم می گذشت که با تأخیر حاصل از فلاکت ِ همیشگی ِ ترافیک، به سالن رسیدم. پا به سالن که گذاشتم، دیدم ازدحامی که همۀ این سال ها هنگام نمایش فیلمی قدیمی، فقط با کارهای کیمیایی ممکن است به این میزان جدی شود، باعث ایستادن تماشاگران در کنار دیوارهای سالن شده. دوستان برگزارکننده احتمالاً برق سر بی مویم را در آن تاریکی دیدند. در موقعیتی که همیشه حس می کنم دارم بابت اش از مردم فحش می خورم، مرا به رانت، مهمان کردند و به سمت یکی از معدود صندلی های باقی ماندۀ سالن در ردیف های جلو بردند. نشستم و چشم دوختم به تصویرهای شفاف آن همه بازیگر سکانس مبسوط عروسی فیلم که بر پرده جریان داشت. وقتی نمای نزدیکی از لاله تمام پرده را پوشاند، حس کردم همنشین سمت راستی ام که خانم بود، دارد به آرامی خودش را مثل آونگ ِ ساعت های قدیمی به این سمت و آن سمت، تکان می دهد. بابت پرهیز از ابراز تعجب یا فضولی، همچنان به تصویرها دل دادم و به طرف او سر نَگَرداندم. اندکی بعدتر متوجه شدم همنشین سمت چپی ام که آقا بود، چنان قامتی دارد که زانوانش خیلی بالاتر از مقیاس معمول قرار گرفته اند. باز هم سربرنگرداندم اما این بار دیگر نیازی هم نبود: اون سعید راد بود و دیگری، فریماه فرجامی. فیلم روی پرده داشت جوانی شان را نشان می داد که چشم ها چون دانه های درشت الماس و مرواید برق می زد و طراوت و رعنایی از هر حرکت و حالت شان می بارید؛ و آنها در سن و سال کنونی، دو سوی من نشسته بودند.
تصادف غریبی بود. آن هم به ویژه برای من که مدت هاست از مشاهدۀ گذر عمر تأثیری ویران کننده می گیرم و گمان می کنم این طبیعت ِ گذرم از چهل سالگی است. اما آن چه در تجربه های شخصی و ورای کلیات میانسالی بر این حس اثر داشته، بی شک تجربۀ فقدان والدین و بسیاری نزدیکان دیگر بوده است. حالا دیگر مدت هاست خود مرگ چه در ادبیات و چه در سینما دیگر چندان مرا نمی کُشد و حتی مثلاً در فیلم «عشق» میشائیل هانکه هم بخش های زندگی گیاهی پیرزن و پیرمرد است که خواب شبانه را می آشوبد؛ و نه صحنۀ مرگ زن به واسطۀ عشق مرد.
مدتی بعد که یک دقیقه ای چراغ های سالن روشن شد، حسین فرحبخش که در همان ردیف نشسته بود سعید راد را پیش خودش برد. من توانستم جا به جا شوم و از بار این حس که نکند همنشینانم دارند با دیدن چهره و پیکر جوانی خویش بر روی پرده، رنج و حسرتی می کِشند، اندکی رهایی یابم. اما همچنان نمی دانستم چگونه نسبت به حسی که می دانستم در درون شان جاری است، بی واکنش بمانم. طنین جملۀ جادویی داستان کوتاه ِ بلند ِ «من و اینگرید برگمن» بهنام دیانی در ذهن و گوشم می پیچید که جایی با دیدار چهرۀ اینگرید برگمن در سالخوردگی، از خود می پرسد: «کجاست آن چهرۀ شگفت انگیزی که شکوفۀ گیلاس را از سکه می انداخت؟». این فکر که گذر سال ها و دهه ها بر بازیگران به دلیل حضور مداوم تصویر جوانی شان در چشم و آرشیو ما، از هر رد دیگر زمان غریب تر می شود، به کنار. جملۀ پایانی همان داستان این مواقع بدجوری در سر آدم می گردد: «بزرگ ترین ِ جادوگرها، عمر ماست که میگذره».
 
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
1370 . 1371 . 1372 . 1373 . 1374 . 1375 . 1376 . 1377 . 1378 . 1379 . 1380
1381 . 1382 . 1383 . 1384 . 1385 . 1386 . 1387 . 1388 . 1389 . 1390 . 1391 .1392 . 1393 . 1394 . 1395 . 1396 . 1397 . 1398 . 1399
 
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768